هیچ کس برای فرا رسیدن در زمستان نمی گرید،نیز آنگاه که بهار،آغاز به نمایش گل ها در دشت می کند کسی نمی رقصد.مردمی هستند که شب های سرد را از شب های تابستان دوست تر دارند.آیا سزاوار است بدین افراد بگوییم:شما قلب ندارید،می بینید که سرما طبیعت را نابود خواهد کرد و نمی گریید.شکوه و زیبایی تابستان مرده است ،و شما بی تفاوت می نمایید؟
شعور یک گیاه ،در وسط زمستان،از تابستان گذشته نمی آید،از بهاری می آید که فرا می رسد.گیاه به روزهایی که رفته نمی اندیشد به روزهایی می اندیشد که می آید.اگر گیاهان یقین دارند که بهار خواهد آمد چرا ما_انسان ها_باور نداریم که روزی خواهیم توانست به هر آن چه می خواهیم ،دست یابیم؟
برخی از انسان ها به این نتیجه می رسند که بهترین چیز در زندگی،شاد بودن است.برخی دیگر رنج بردن را به کار می برند،اما بیشتر انسان ها هیچ یک را بر خود روا نمی دارند:پس به هیچ چیز نمی رسند و فقط از میان زندگی می گذرند.
خوشا به حال شما که اکنون گرسنه اید،زیرا که سیر خواهید شد.
خوشا به حال شما که اینک گریانید،چرا که خواهید خندید.
بیا لبخند بزنیم بدون انتظار پاسخی از دنیا
وبدان که روزی آنقدر شرمنده می شود که به جای پاسخ لبخند
به تمام سازهایمان می رقصد
((باور کن))
((هر عملی یک عمل می باشد و فقط یک راز وجود دارد :
هرگز اجازه ندهید که عادت ها،اعمالتان را هدایت کنند.))
بعد چند ماه رفتن به مدرسه (به یاد یه نفر)خیلی خستگی و کوفتگی همراهش بود
نمی خواستم تو این وبلاگ چیزی از خودم بنویسم می خواستم یه وبلاگی بزنم که نه اسم خودم توش بود نه نشونی از من
ولی چیزی خاصی نمی خوام بگم:
فقط دلم گرفته از این زمونه،از آداماش
از دروغاش از همه چیز
چند روزی هست در و دیوار هم بهم گیر میده
چرا این کارو نکردی .....
وای ی ی ی ی ی ی ی ی ی
دلم میخواد جیغ بزنم میگن حیا کن
میخوام بخندم میگن چته بسه دیگه
دل زدم به دریا
میخوام اون چیزی بشم که خودم می خوام
میخوام مثل خودم رفتار کنم
میخوام بجنگم
باید به چشم نامحرمان دوخت
این کهنه روسری...