مهم نیست چه می کنی ،هرکس بر روی زمین همواره تجلی بخش بنیادی ترین رسالت درسرگذشت جهان است.و اغلب این را نمی داند.
همیشه ذره ای حقیقت پشت هر "فقط یه شوخی بود"، کمی کنجکاوی پشت "همینطوری پرسیدم"، قدری احساسات پشت "به من چه اصلا" ... ،مقداری خرد پشت "چه میدونم" واندکی درد پشت "اشکال نداره" وجود دارد
با چشمهای باز خفته در آغوش آب نیلوفر می نوازد دست باد مویش بوسه باران می کند باران رویش می رقصد آب پا بپایش مرغ آبی می خواند برایش ماهیها می گردند بگردش من غرق تماشای حضورش .
دلم گرفته دلم عجیب گرفته است و هیچ چیز نه این دقایق خوشبو که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش نه این صداقت حرفی که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند و فکر می کنم که این ترنم موزون حزن تا به ابد . . .شنیده خواهد شد .
شهریار کوچولو :آدمها !...می چپند توی قطارهای تندرو اما نمی دانند دنبال چه می گردند . این است که بنا می کنند دور خودشان چرخک زدن .
کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم.... اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم.... کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود.... کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند...... نه حال که بزرگ شده ایم فریاد هم که می زنیم کسی صدایمان را نمی شنود!